-
No smoking
پنجشنبه 13 خرداد 1395 22:55
یکی از یکی بِچ تر :| بعدا نوشت: باورم نمیشه که منظورم به پغ بوده :'))
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 خرداد 1395 22:23
-خدا رو چه دیدی؟ +ندیدم...
-
How unfair is just our love/life / from something real that's out of touch
یکشنبه 2 خرداد 1395 16:25
ما دلتنگِ سراب و خوشی و ماه شدیم تو خودت را به مهمانی مهتاب بردی ما در طلوع هایمان نور نفس نمیکشید و تو با گاریِ خورشید، آفتاب بردی هر بلایی بود قسمت ما و رویای ما بود بر سر دانه دانه ی آرزوهایمان مرگ آمد ما زیرِ همه باران ها تنها ماندیم و تو چتر داشتی وقتی تگرگ آمد
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 خرداد 1395 23:47
و جز اینم هنری نیست که این دارِ جنون را از گردن خود باز کنم گره زنم به آسمان ماه را پایین کشم تا که نور بتاباند و روشن شوند چشم هایم خاموش شوند شمع هایم یاسی شوند بنفش هایم.
-
Good job man
شنبه 1 خرداد 1395 23:35
مثلا به جایی رسیده ام که ریَکشِنِ سوگل به "عاشق شدم" گفتنِ من، از "اوووخِی، کی؟" به "فاک. کی؟" و ریَکشِنش به معرفی معشوقه ی من از "وای چه خوشالم براااات" به "تو توو زندگیت عاشقِ یه آدم درست حسابی شدی عاخه؟"، تغییر یافته است. :|
-
Pancakes
دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 23:24
شری میگفت "وقتی همه چی تموم شد، وقتی دیگه حالت خوب شد و دیگه دلت براش تنگ نشد، حسرتِ پنکیکایی که صبِ پنجشنبه براش نمیتونی درست کنی، نمیذاره پنکیکا از گلوت پایین برن" اما پنکیک های من آنقدر خوشمزه اند که عمرا حاضر نیستم آن ها را در توالت هایی مثل او بریزم و آنقدر خوشمزه اند که خیلی هم از گلویم پایین میروند....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 اردیبهشت 1395 23:12
And if you wanna go to heaven you should fuck me tonight. |:|
-
آتوسای من که قشنگ ترینی،
چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 16:51
برایِ تو نوشتن، سخت است چون خیلی بیشتر از بقیه حالیت میشود. چون کتاب خوانده ای و متن خوانده ای و از نوشته ها و نوشتن سر در می آوری. چون کلماتِ هم قافیه با اسمت خیلی کم اند(:|) وچون که من اسمِ خودم را میگذارم نویسنده، درحالی که خیلی هم نویسنده نیستم و مایه ی شرم خواهد بود که به تو که میرسم قلمم قاصر شود؛ اما به تو که...
-
My collective dating records
چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 01:44
-چرا هرکی عاشق من میشه اینقد زشت و داغونه؟:| +تازه یکیشونم در صدر جدوله. -یه چیزی بالاتر از صدر. Cause in my opinion, your collective dating record reads like the who's who of human crap . Phoebe 08X18
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 22:36
-I'm scared that she might have been my only chance. +she wasn't even a chance.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 اردیبهشت 1395 20:38
به قول مرجان، عادمی بشین که وختی ده سال دیگه تو تلویزیون نشونتون میدن، یه نفر اینجا به دوستاش -که برخلاف دوستای فعلیش بیچ نیسن- پُز بده که من با این خوابیدم. خوشا به شماهایی که بعدا میتونین پُز بدین که "هلیا اِکسَمه" و رزومه هاتون اینقد درخشانه و ریدین به رزومه ی من :| پی نوشت. به قول شاعر: با هرکی رفتی بگو...
-
#Dancing
چهارشنبه 15 اردیبهشت 1395 15:37
I officially win the break up.
-
ای بنفش آبی.
دوشنبه 13 اردیبهشت 1395 22:41
..با توام ای لنگر تسکین ای تکان های دل ای آرامش ساحل با توام ای نور ای منشور ای تمام طیف های آفتابی ای کبود ارغوانی ای بنفش آبی با تو ای دلشوره ی شیرین با توام ای شادی غمگین با توام ای غم غم مبهم ای نمی دانم هر چه هستی باش ای کاش... نه جز اینم آرزویی نیست: هر چه هستی باش اما باش .. قیصر جان
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 اردیبهشت 1395 15:47
بذا بره...
-
من و این همه خوشبختی...؟
شنبه 11 اردیبهشت 1395 23:12
بعضی عادما اینقد خوبن که آدم تنش میلرزه از ترس اینکه نکنه اینام مث اونا دروغ باشن؛ ولی بعضی عادما اینقد خوبن که نمیتونن دروغ باشن. -چجوری کسی میتونه با من بد باشه عاخه؟ +نمیدونم والا اصا نمیشه که. اگه میدونسم که منم باهات بد میشدم.
-
#موقت
سهشنبه 7 اردیبهشت 1395 23:57
الهی بمیرم که هرچی بلاس سرِ ما میاد الهی بمیرم که نمیتونم بت بگم الهی بمیرم :| الهی قربونت برم که نمیتونم بت بگم الهی قربونت برم الهی قربونت برم که حالت به هم میخوره از این لوس بازیا ؛)))
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 اردیبهشت 1395 22:27
آن که میگفت منم بهرِ تو غمخوارترین چه دلازار شد چه دلازار ترین :)
-
FML
شنبه 4 اردیبهشت 1395 19:55
میدانید چه میماند برای آدم وقتی تمامِ کائنات دشمنش باشند؟ میدانید چه میماند برای آدم وقتی همه چیزش را بگیرند؟ وقتی لیدِرلی در تک تک زمینه ها دهنش را سرویس کنند؟ میدانید چه میماند برای آدمِ خوشحالی که نو مدِر وات، خودش را خوشحال نگه میدارد ؛ وقتی به هر چیزی دست میزند سنگ میشود؟ میدانید چه میماند برای آدم؟ گیوینگ عاپ....
-
ای ننگ بر او مرگ بر آغوش شما
جمعه 3 اردیبهشت 1395 14:37
گفت از قصه ی عشقتان بگو. گفتم قصه ی عشق را که نمیشود گفت. قصه ی عشقمان را میشود اشک ریخت. میشود مُرد. قصه ی عشقم را که نمیشود گفت. هرچه بوده هزار سال ازش گذشته است و هرچه بوده ام هزار بار مرده ام. من که زبانِ گفتن ندارم. من دندان های سفید ندارم که با خوشگل خندیدنم نشانشان بدهم. من موهای کوتاهِ سیخ سیخی ندارم و کسی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 اردیبهشت 1395 23:30
Hell is filled with people like you.
-
ولکام ای گوه ترین ماهِ قشنگ.
دوشنبه 30 فروردین 1395 22:19
بی انصافی است که انتظار داشته باشیم اولین روزِ دومین ماهِ مزخرفِ عالم بدون دل درد و سردرد و قلب درد و نفس تنگی و کشفِ حضور یک بیچِ جدید توی زندگیمان و اوجِ ترحم های متینه، آغاز شود. بی انصافی این که انتظار داشته باشیم بیچ هایمان تنها بیچ های عالم باشند و بعد از این همه زجر و درد و خیانت، یک بیچِ جدید نیاید زندگی...
-
عدم سابقه ی این میزان انرژی منفی در من
شنبه 28 فروردین 1395 16:07
چه شد که اینقدر تنها شدیم؟
-
That crappy moment
پنجشنبه 26 فروردین 1395 11:39
. Oh crap
-
How did i get here?:|
چهارشنبه 25 فروردین 1395 22:15
میگفتم عاشقم بمان و میماندی آغوشت بهترین جای شهر میشد روی بالشِ خیسم جا میپریدم نامت به دهانم زهر میشد
-
Leave me like you do
چهارشنبه 25 فروردین 1395 16:37
#فشار_عصبی_یهویی دیگر حالم دارد به هم میخورد از رفتن هایتان و 'گامب' همه ی در ها را بستن هایتان. حالم به هم میخورد از استکهلم و تهران و سانفرانسیسکو و کُلْم و فرایبورگ. حالم به هم میخورد از خداحافظی هایتان. حالم به هم میخورد از بغل هایی که دیگر قرار نیست باشند و حالم به هم میخورد از رفتن و حالم به هم میخورد از رفتن...
-
Tell me what i was supposed to believe
چهارشنبه 25 فروردین 1395 00:06
لی لی جان یک حادثه هایی پیش می آیند که نمیدانیم خوب اند یا بد. که نمیدانیم باید به خاطرشان از خوشحالی بپریم هوا یا از ناراحتی خودمان را پرت کنیم از بالکن پایین. یک حادثه هایی پیش می آیند که نمیدانیم چه کنیم باهاشان. که نمیدانیم چطور کنار بیاییم باهاشان. یک حادثه هایی را نمیدانیم به فال نیک بگیریم یا بد. نمیدانیم...
-
Call me dumb, call it hope
دوشنبه 23 فروردین 1395 17:34
"هنوز تولدمو تبریک نگفته" بیست و چهار ساعت گذشت از آن موقعی که من این جمله را به تمام دوست های نزدیکم گفتم و تمام دوست های غیر نزدیکم که کنارشان نشسته بودند یا از کنارمان می گذشتند هم این را شنیدند و من تازه معنیش را فهمیدم و معنیش این است که من آنقدر احمقم که هنوز امید دارم تولدم را تبریک بگوید و با اینکه...
-
This is a modern happy ending
سهشنبه 17 فروردین 1395 22:30
چرا لاو استوری ها انقدر غم انگیز تمام میشوند؟ اصلا چرا تمام میشوند؟ مهم نیست لاو استوریمان سه ماه طول کشیده باشد یا یک عشقِ عمیقِ پنج ساله باشد یا دوست پسرمان را از چهارمِ دبستان زیر نظر کرده باشیم. مهم نیست دیت هایمان را توی چارباغ رفته باشیم یا توی نمیدانم کدام کافه ی تهران یا توی خانه ی دوست پسرمان. مهم نیست فرست...
-
مرا که امروز به دنیا آمدم...
یکشنبه 15 فروردین 1395 16:56
"تولدمان که باشد منتظر معجزه ایم" این را مامان به گریه های من گفت. باید بفهمیم که تولدمان هم که باشد معجزه ها مال ما نیستند. باید بفهمیم که تولدمان هم که باشد، خوشحال هم که باشیم، بهترین کادو را هم که بگیریم، خاله و آروین هم که بهمان تبریک بگویند، بعضی چیزها جلوی نفسِ راحت کشیدنمان را میگیرند. باید حالیمان...
-
خدا وکیلی من چقد خوبم ولی :|
شنبه 14 فروردین 1395 23:27
مرا ببخش که در بهار به دنیا آمدم؛ جای شکوفه های هلو را تنگ کردم، بهارت را خراب کردم و گلبرگ هایم که ریخت، میوه ندادم. مرا ببخش که در بهار به دنیا آمدم؛ باید با برفِ زمستان پایین می آمدم، روی گونه هایت مینشستم و برایت از آسمان، ستاره می آوردم باید میدیدمت و مثل برگ های پاییزی، زمین میریختم، مرا میبوسیدی و مثل پاییز،...