-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 آذر 1395 04:21
Fuck time difference
-
Fuck :)))
جمعه 21 آبان 1395 07:00
All night ,i stood in the icy wind Praying for the storm to destroy me But the wind blew through me Like i was a hologram Cynthia Cruz
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 آبان 1395 08:37
شب است در همه دنیا شب است در من شب...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 آبان 1395 02:06
چی شد که حالا روزی صد بار میگیم " What have i done"؟
-
Halloween is the day when your deepest fears come to vision
سهشنبه 11 آبان 1395 09:33
-هالووینِ خود را چگونه گذراندید؟ +فاک عاف باو.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 آبان 1395 09:31
خب مثن اگه الان تولدش نبود که من یادم نمیومد دهِ آبانه امروز :| خدا را شاکرم که وقتی فهمیدم ده آبانه، ده آبان تموم شده بود. و نیز خدا را شاکرم که همه ی نحسی هاشو توی یه روز جمع میکنه و بینِ روزای مختلف پخششون نمیکنه :| همچنین لازمه بگم که هیچ گهی نخوردیم واسه هالووین و رفتیم سانفرانسیسکو و اونجا هم هیچ گهی نخوردیم (به...
-
امیدوارم به خاطر پریود باشه :|
یکشنبه 9 آبان 1395 11:46
Shit shit shit fuckin' shit :|
-
عنوان خرِ کیه باو :|
جمعه 7 آبان 1395 10:07
پیش نوشت. الان هرکی که اینا رو بخونه میدونه من با کی ام. بقیه به خودتون نگیرین لدفا :)) ببین اصن تو بیا نخون این وبلاگِ تخمیو یه مدت. (نیز اشاره به این که وبلاگ نوشتن شونصد ساله که خز شده دیگه) ببین ینی با توجه به وضعیتِ حاضر، من هرچی مینویسم مربوط به توعه. بعد تو میای میخونی یه وخ افسرده میشی و اینا. بیا و نخون. نخون...
-
چقد چسناله خب عاخه :| (#"نمیدونمـ بدترینـ قسمتشـ چیه" هایم1)
جمعه 7 آبان 1395 09:12
نمیدونم بدترین قسمتش چیه ها. ولی بدترین قسمتش این بود که امروز عکسشو نگا کردم و به خودم گفتم تنها راهش اینه که قبول کنم دیگه هیشکی به خوبیِ اون قرار نیس بیاد تو زندگیم. چون هیشکی تو دنیا به خوبیِ اون نیس. نیس واقن. نیس. پی نوشت. نمیدونم بدترین قسمتش چیه ها. ولی بدترین قسمتش اینه همین چارتا خطِ بالا رو که میخونم باز...
-
What have i done?
جمعه 7 آبان 1395 03:30
ما دو نفر بودیم هلیا. یکیمون جاش خوب بود تو بغلِ پغ. داشت پیتزاشو میخوردو فیلمشو میدید و منتظرِ پی امِ آرش بود، یکیمون داشت دعا میکرد بره آمریکا. یکیمون داشت عاشقِ فرزانه میشد و تو پْرایدِ هلسینکی فانتزی میزد که دستِ فرزانه رو گرفته و یکیمون تو آمریکا حالِ اِکسشو نمیپُرسید از سوگل. یکیمون تو ایران داشت با هستیا سرِ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 آبان 1395 08:21
You should probably see what love really is when you don't change your phone's background even though it makes you cry seventeen times a day.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 آبان 1395 09:20
از مزیت های فراوان عامریکا اینه که عابان نمیشه. نوامبر میشه. نوامبرم مثِ عابان تخمی نیس اصن.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 مهر 1395 10:05
مثلا قرار بود خونمون تمیز باشه. موکتا برق بزنه. حموممون بوی وایتکس بده و قوطیِ ساندیس بالای تی وی نباشه. قرار بود یه شنبه عا بوی پِستو و سه شنبه عا بوی گشنگی بپیچه تو خونه. قرار بود شب تا صُب بیدار بمونیم و از عشقای ناکام و غذاهای سوختَمون بگیم. از در به دری عامون بگیم و هار هار بخندیم بهشون. قرار بود عاشق بشیم. قرار...
-
I miss you more than i can
چهارشنبه 28 مهر 1395 04:49
بدترین قسمتش اینه که بهترین عادمِ دنیا، بهترین دوستم بود[و هست] و من پا شدم اومدم اینجا به امید اینکه اینجا عادماش تخمی نیسن. اونوخ اینجا، حتی عن ترین عادمِ دنیا، عن ترین دوستم نمیشه. هیشکی ام ازم عکس نمیگیره. هیشکی ام بام فیلم نمیبینه(اصا این عن عاقا نمیذاره فیلم ببینم.) هیشکی ام برام عاهنگ نمیفرسه. هیشکی ام بام...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 9 مهر 1395 15:33
حالا چار روز دیگه بیشتر اینجا نیسیم و عروسی و عزا و یه چندتا گودبای پارتی و آرایشگاه و تولد و شهر بازی رفتن و چمدون بستنمون افتاده با هم تو این چار روز :|
-
Too precious for this world
پنجشنبه 8 مهر 1395 15:28
یک روز داریم توی عروسی اش میرقصیم و چیزی نگذشته که توی مراسمِ هفته اش آرین دارد توی بغلم گریه میکند و دایی علی گریه میکند و ریحانه چشم هایش قرمز تر از خون است و اعظم خانوم دستِ من را ول نمیکند و خاله از بغلِ مامان بیرون نمی آید و وقتی مامان جون می آید رضا را نصیحت کند، جفتشان چنان گریه شان میگیرد که نمیتوانند حرف...
-
#heliaawards
چهارشنبه 7 مهر 1395 23:25
"من که خودم گفته بودم نمیخوام...خودم گفته بودم بره...پس چرا الان نمیتونم تحمل کنم با یکی دیگه باشه؟" برنده ی ناراحت ترین جمله ی عاشقانه/شکست عشقیِ امسال.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 31 شهریور 1395 21:22
I have been having so many panic attacks that they're a part of my routine life now. 6 panic attacks a day/keeps the doctor away. هار هور کیر :|
-
I need more drinks and less life
دوشنبه 29 شهریور 1395 00:43
بالاخره یه روزی میتونم این حالِ فاکداپمو با کلمات توصیف کنم و خبرِ مرگم یکم راجبشون بنویسم :| ایم فاین ولی جدی :| پی نوشت. چه حس قزنگیه آدم مدرسه نداشته باشه اولِ مهر (یا به عبارتی سومِ مهر :)))
-
اگرچه تلخ باشد فرقتِ یار/ در او شیرین بود امید دیدار :||||
پنجشنبه 25 شهریور 1395 14:58
احتمالا یکی از بزرگترین و سخت ترین دردای فراق، که هیچ شاعری بهش اشاره نکرده، دردِ فراقِ پاسپورته :| و یکی از سخت ترین انتظار کشیدنا، انتظار کشیدن برای برگشتنِ پاسپورته :| فاک خب :|
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 شهریور 1395 15:25
دارم خفه میشم :|
-
مثلا بیا برگرد..
یکشنبه 21 شهریور 1395 01:12
پیش نوشت: این متن با تقلید از یکی از پست های اینستای روژینا نوشته شده است. مثلا بیا دوباره شبِ تولدِ اِکس- اِکسم (:|) تو خونه ی دکتر کریمی اینا همو ببینیم ولی من رومو اونور نکنم و این دفعه بیام باهات دست بدم. بیا دوباره تو باغ ما با هم فیلم ببینیم ولی بعدش شری گیر نده که "این پسره خیلی روت کراش داره چرا نمیری...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 شهریور 1395 13:17
:(
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 16 شهریور 1395 15:04
ععععععععععععععععععععععععععععععععععع :|
-
What would i do without you :')
شنبه 13 شهریور 1395 00:30
-من نمیدونم چجوری از آدمی که دهمِ آبان به دنیا اومده انتظار داشتم آدم مناسبی باشه :| +والا تا اونجا که من میدونم، دهمِ آبان یکی از بهترین روزای زندگیت بوده. :)))
-
Shit shit shit
سهشنبه 9 شهریور 1395 15:06
مامان: میخاسم جیغ بزنما...نشد.
-
Wtf?:|
سهشنبه 9 شهریور 1395 00:43
مهم نیست که از چندتا قانون و کد و اصل پیروی کنیم. یک اتفاق هایی می افتند که با هیچکدام قانون ها مطابقت ندارند و همه ی مان را دونقطه اُ میکنند و تئوری هایمان را به فاک میدهند و "وات د فاک؟" بر لب هایمان مینشانند و پغ را نگران میکنند. سیریسلی وات د فاک؟:|
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 شهریور 1395 21:58
May our stomachs get flatter.
-
...پرنیان آید همی...
پنجشنبه 4 شهریور 1395 00:43
میدانم که میدانی که نمیدانم "یه دفه از چه فصلی سبز شدی" و چطور یک دفعه پریدی وسطِ فاکداپنسِ زندگی ام و آنقدر محکم بغلم کردی که یادم رفت سرشانه ی ژاکتت را خیس کنم. میدانم که میدانی که اگر تو نبودی، معلوم نبود چه به سرِ من و زندگی ام می آمد. میدانم که میدانی که نمیدانم از کجا شروع کنم. از تولد تارا بگویم یا...
-
My salvation
سهشنبه 2 شهریور 1395 14:17
میگفتند یک روز، یک نفر می آید که غمِ همه ی آن هایی که نمانده اند را از دلتان میشوید. میگفتند بالاخره یک نفر می آید به قصد ماندن و نه به قصد رفتن. می دانی لی لی! به قولِ رز، یک نفر می آید، مهم نیست چقدر دیر، اما می آید و بهمان میفهماند که همه ی کسشعر هایی که پشت سر گذاشته ایم، برای این بوده که الان بتوانیم این یک نفر...