مثلا قرار بود خونمون تمیز باشه. موکتا برق بزنه. حموممون بوی وایتکس بده و قوطیِ ساندیس بالای تی وی نباشه. قرار بود یه شنبه عا بوی پِستو و سه شنبه عا بوی گشنگی بپیچه تو خونه. قرار بود شب تا صُب بیدار بمونیم و از عشقای ناکام و غذاهای سوختَمون بگیم. از در به دری عامون بگیم و هار هار بخندیم بهشون.

قرار بود عاشق بشیم.

قرار بود بریم رو سقفِ شیروونیمون بشینیم و مشروب بخوریم. قرار بود بشینیم لبِ پُرچ و سیگار بکشیم. قرار بود پولامونو جمع کنیم و ایکس باکس بخریم. قرار بود یه لنزِ گنده تر برا دوربینمون بخریم که بشه با اِفِ یک باش عکس گرفت. قرار بود آلبوممونو بیاریم نشونِ دوستِ جدیدمون بدیم و قلبمون درد بگیره. قرار بود بمیریم بدونِ کاندیشِنِر و بغل و قرص آهن و دیوارِ خوشگلِ اتاقمون. 

اما نه، آخرش نَمُردیم. از ایکس باکس نداشتن نمردیم. از اینکه دیوارِ خونمون رنگی نبود و حالا که سقفِ شیروونی داشتیم نرفتیم روش بشینیم مشروب بخوریم نمردیم. از اینکه دستشوییمون در نداشت و درِ حموممون شیشه ای بود نَمُردیم. از اینکه خونمون پُرچ نداشت نمردیم. از اینکه نشد به دیوار عکس بچسبونیم، نشد آلبوممونو بیاریم، نشد رو پله عا موج سواری کنیم نمردیم.

از اینکه اینجا کسی نبود بغلمون کنه، نَمُردیم.

دیدی نَمُردیم هلیا؟


باورم نمیشه الان دو هفته س که هیشکی بغلمون نکرده.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.