-
Happy mother's day
چهارشنبه 11 فروردین 1395 12:44
که آرامشِ قبل و بعدِ طوفانم تویی مژده ی تمامِ شب های خندانم تویی
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 فروردین 1395 15:21
-چرا؟ +چون که دیوونتم.
-
New year?
شنبه 29 اسفند 1394 11:43
امسال جاده ها یخ بسته بودند و راهمان از میزانِ واقعی اش دورتر شده بود. امسال سرد بود و باران نیامد و آفتابی بود و رنگین کمان نشد و باران آمد و زاینده رود را بستند و برف آمد و روی زمین ننشست و امسال همه چیزش در هم بود. امسال دو تا [و به نقل از بعضی اساتید، سه تا] شکست عشقی تویش داشت و کلی دروغ و خیانت تویش داشت و پُر...
-
دخترِ توت فرنگی های شکلاتی
چهارشنبه 26 اسفند 1394 19:39
میگفت حالا که سال ها گذشته است از آن موقعی که جوری له شده بودم که بلند شدنم غیر ممکن بود و حالا که دیگر بهش فکر نمیکنم و قلبم برایش درد نمیگیرد و با آمدن اسمش اشکم در نمی آید و اگر معجزه ای نشود یادم بهش نمی افتد و چشم هایم را که میبندم تصویرِ خیانتش نمی آید جلوی چشمم و دلم تنگش نیست و دیگر دوستش ندارم و حتی ازش متنفر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 اسفند 1394 16:07
چرا از سایه های شب بترسم؟ تو خورشیدو به دست من سپردی
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 اسفند 1394 15:42
On one hand, so what? And on the other hand, who cares?
-
تو بمان شاید پروازم قفسی نچشد.
شنبه 15 اسفند 1394 20:03
میخواستم بهانه ای پیدا کنم تا نامه ای برایت بنویسم. بگویم از نگاهت که بی شباهت نیست به اقاقی های باغچه ی نداشته مان. بگویم از بودنت، که از هر بودنی بهتر است. که غریقِ غرق در افکارش تا عمق صد متری را نجات میدهد. میخواستم بگویم که دنیا را توی آغوشت میشود جا داد. که لبخند که میزنی، همه ی بدی های دنیا خوب میشوند. که...
-
برای تو نمینویسم که دروغ بودی.
چهارشنبه 12 اسفند 1394 00:52
ما دروغ بودیم؛ برای همین توی فِیری تِیل ها راهمان ندادند. برای همین گریه مان گرفت. شکی نیست در اینکه یادم می رود و خوب میشوم -یا شده ام- و شکی نیست در اینکه من دوباره عاشق میشوم -یا شده ام-. چیزی عوض نشده است. هوا همان هواست و دیوار های اتاق من هنوز گُل های آبی و بنفش دارند و چشم هایم هنوز همان شکلی نگاه میکنند و...
-
غولِ چراغِ جادوی آبیَم.
دوشنبه 10 اسفند 1394 20:52
ِ گفت ای کاش فصلِ شادی برسد دوخت به در دو چشمِ آهویش را در آرزوی خوشحالش مُرد خاک خورد چراغِ جادویش را دیروز صبح خواب ماندم. دیروز صبح خیلی زود بیدار شدم و دیدم خیلی زود است و هنوز وقت دارم که بخوابم و بابا رفت و من حال نداشتم بروم ازش خداحافظی کنم و خوابیدم و مامان در را باز کرد و دچارِ پَنیک اَتَک شده بود و گفت من...
-
میاد هرروز خبر شاد/میزنیم از حنجره داد / این روزا رو نبرده باد
سهشنبه 4 اسفند 1394 16:19
یک روز هایی هم مثل امروز یادمان می آورند چقدر خوشبختیم. آنقدر همه چیز خوب است که ترس برم داشته. که نکند لولوی پشت دیوارها که هستیا ازش میترسد واقعی باشد؟ نکند زلزله بیاید؟ نکند بقیه ی قصه های قشنگِ زندگیم هم مزخرف تمام شوند؟ نکند آدم خوب های زندگی ام مثل آدم بد های زندگی ام شوند؟ نکند دلش نخواهد؟ نکند سوگل نیاید؟ نکند...
-
But you don't have a shining ring above your head
یکشنبه 2 اسفند 1394 15:24
هلیا احساس رقابت، احساس حقارت است. بگذار که هزار تیر انداز به روی یک پرنده تیر بیندازند.من از آنکه دو انگشت بر او باشد انگشت بر میدارم. رقیب یک آزمایشگر حقیر بیش نیست. بگذار آنچه از دست رفتنی است از دست برود. نادر ابراهیمی من فرشته هایی در زندگی ام دارم که بی آنکه "بار دیگر شهری که دوست میداشتم " خوانده...
-
Apparently
چهارشنبه 28 بهمن 1394 00:14
مثل اینکه تاوانٍ خوشحال شدن از اشکِ آن کسی که اشکت را در آورده، دیدنِ اشک آن کسی است که اشک هایت را صد بار پاک کرده.
-
U gave me roses and I left them there to die
دوشنبه 26 بهمن 1394 16:39
آن وسط های خیابان نیکبخت، یک مغازه ی فتوکپی است که وقتی بقیه ی مغازه ها بسته اند، باز است. یک مغازه ی فتوکپی است که تویش بوی سیگار می آید و شیشه اش آنقدر کدر است که نور را به زور از خودش عبور میدهد و صاحبش موهای پرپشتِ جو گندمی و لبخندی مهربان دارد. وسط های خیابانِ نیکبخت یک مغازه ی فتوکپی است که چند ماه پیش احتمالا...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 بهمن 1394 19:49
-Remember? +No.
-
بیداری بی گاهِ اهل کهف
سهشنبه 20 بهمن 1394 22:30
مسئله این است که الفبای اقبالِ عده ای را با تتابُعِ اضافات یا چیزی شبیه خطِ شکسته نوشته اند. یک واژه ی کم رنگ برای امید و هزار واژه ی مزخرف که اندوهِ آدمی!
-
She would fly away if she had wings
دوشنبه 12 بهمن 1394 21:53
میگفت حس میکنم تو به این دنیا تعلق نداری، جایت میان این آدم ها نیست. باید یک جای دیگر باشی، توی یک دنیای دیگر، پیش آدم های دیگر، پیش آن هایی که بیشتر شبیهت باشند یا بیشتر بفهمندت یا بهتر ببینندت. میگفت بعضی وقت ها که نگاهت میکنم یک چیزی را میبینم که توی هیچکس نیست. میگفت تو با همه فرق داری. تو از نفرت میگویی و از عشق...
-
هوا را از من بگیر خنده ات راهم
شنبه 10 بهمن 1394 22:30
به جایی رسیده ایم که به قولِ ممد "بخای برینی درد داره، بخای نرینی درد داره" :|
-
دیدی که رسوا شد دلم =))
دوشنبه 5 بهمن 1394 20:19
وقتی آدمی که هفده سال عاشقش بودی(نات این دَت وِی) یک شبه تبدیل میشود به این چیزی که شده ، چه انتظاری میشود داشت از آن که سه ماه عاشقش بودی(این دَت وِی)؟ :|
-
They say we're losers and we're alright with that
شنبه 3 بهمن 1394 21:42
خیلی باید خوشبخت باشیم که بدترین اتفاق زندگیمان در هفت سالِ اخیر، نمره ی فیزیکمان باشد.
-
Wow.
جمعه 2 بهمن 1394 21:28
آدم ها دروغ میگویند و خیانت میکنند و آدم را لِه میکنند و بعد توی روی آدم میخندند و تظاهر میکنند که هیچ چیز نشده و بعد هم نمیپذیرند که بد اند، یونو وای؟ چونکه بد اند.
-
Let's face it
پنجشنبه 1 بهمن 1394 22:11
شاید اگر سم و دین یک بار هم که شده بیخیالِ نجات دادنِ دنیا میشدند و میرفتند یکی دوتا دختر برمیداشتند عاشقشان میشدند و هپیلی اِوِر عفتر زندگی میکردند و صبح ها به جای اینکه توی ایمپالایشان بنشینند بروند دنبالِ بدها، میرفتند بچه هایشان را میرساندند مهدِ کودک و آنقدر توی کار های دنیا دخالت نمیکردند و میگذاشتند تویین...
-
Wish I could
چهارشنبه 30 دی 1394 23:27
مِن بابِ خودخواهی ام بگویم که مثلا اگر قرار باشد برویم آمریکا زندگی کنیم من دیگر با اینکه "آب هست ولی کم است" در مصرف آب صرفه جویی نخواهم کرد و مثلا دوساعت و نیم کفِ حمام مینشینم جاست فور د هِل آو ایت :|
-
آدما آدمو تنها میذارن.
یکشنبه 20 دی 1394 15:19
I believe in aliens. You know why? Not because of the world being too big for us to be the only living creatures. Because the thought of us, being the only living creatures in a seemingly endless universe absolutely fucking terrifies me. It's the crippling loneliness. Not mine
-
it's a deep cut but it'll heal eventually
شنبه 19 دی 1394 00:22
گفتی که هروقت توانستم فکر نکنم که من خیلی خوبم و همه چیز تقصیر توست بیایم حرف بزنم. اما من نمیتوانم. من همینم. یک آدمی که یک هویی یک نفر سرخوشی اش را دزدید و یک آدمی که با اینکه ته دلش میداند نیست اما فکر میکند همیشه حق با اوست. یک آدمی که نمیخواهد ولی آن هایی که دوستشان دارد را زجر میدهد.یک آدمی که نمیتواند فکر کند...
-
Cuz all that you are is all that I'll ever need
پنجشنبه 17 دی 1394 16:28
مِیْبی از بدی هایمان هم این باشد که نمیتوانیم مثلِشان بد و میین باشیم. مِیْبی حتی فکرش هم خیلی میزربل باشد ولی باید اعتراف کرد که آن هایی که وقتی بغلشان میکنی هُلت میدهند خیلی خیلی خیلی بهتر از آنهایی اند که محکم و عاشقانه بغلت میکنند و بعد خنجرشان را از پشت فرو میکنند و با لبخندِ کریپیِ زشتشان دور میشوند. مِیْبی آدم...
-
Yi
چهارشنبه 16 دی 1394 11:02
شاید ا ز معدود خوشبختی هایم هم این باشد که اگر مثلِ لکسی قرار باشد تا یک ساعت دیگر بمیرم هیچ حسرت و پشیمانی و افسوسی در زندگی ندارم و میتوانم در آرامش بمیرم. پ.ن: البته به جز اینکه کاشکی شیش کیلو لاغرتر بودم :|
-
Holding my last breathe
یکشنبه 13 دی 1394 14:09
زندگی، ریپِرِ پیریست که جانمان را نمیگیرد و مینشیند آن گوشه به زجرکُش شدنمان میخندد.
-
تکه ای از مُردن هایم ۳
پنجشنبه 10 دی 1394 10:50
روزنامه را ورق میزنم، صدای جیغ بچه ای را میشنوم، روزنامه را کنار میگذارم و با شتاب به سمت دختر بچه ای که روی زمین افتاده میروم. "حالت خوبه؟ مامان بابات کجان؟" جوابی نمیدهد و فقط گریه میکند. شلوارش پاره شده و از پایش خون می آید. "اسمت چیه؟ بذار من پاتو ببینم." باز جواب نمیدهد و فقط گریه میکند. دستم...
-
U can't do anything right
چهارشنبه 9 دی 1394 23:16
لی لی جان، یکی از همین روزها باید بفهمم که "این" حرف های مامان نیست که برای فرار از اعصاب خوردی ایگنورش کنم. باید بفهمم "این" سوپ هایی نیست که مامان موقع مریضیِ هستیا درست میکند که به زور بخورمش و یک آب مزه اش را ببرد. یکی از این روز ها باید بفهمم که "این" مثلِ رفتنِ نوژین است. که باید شب...
-
بخت ما چون روی بدخواهانِ ما تیره
چهارشنبه 9 دی 1394 21:26
-همیشه در قفس چشم هات خواهم ماند/اگر پرنده ی بی بال و پر قبول کنی +برو عامو :|