سخن بزرگان، جویی:


Crossed the line?! You're so far passed the line that u can't even see the line that The line is a dot to you.


Woohoo

There comes you to keep me safe from harm, there comes you to take me in your arms.

میدانی لی لی، آدم به یک جایی که میرسد فکر میکند که دیگر هیچوقت نمیتواند نفس بکشد، هیچوقت نمیتواند بخندد، خوشحال باشد و تا آخرش قرار است جسدش بماند روی آب و کسی نیاید نجاتش بدهد.

اما اینطور نیست لی لی،  آخر میدانی،  هیچکس نیامده که بماند،  هیچکس نیامده که به قول هایش عمل کند و هیچکس نیامده تا جسدِ آدم را از آب بکشد بیرون و پیشانی اش را ببوسد.

لی لی،  آدم  کم کم یادش می آید که خوشبخت ترین و خوشحال ترین است وقتی چیزهایی دارد که هیچکس نمیتواند ازش بگیردشان، که زندگی اش قشنگ ترین است. آدم وقتی آدم هایی که زندگی اش را مسموم میکنند را از زندگی اش بیرون کرد،  و نفسِ عمیق کشید میفهمد که چقدر خوشبخت است. آدم باید برقصد و آواز بخواند و بغل کند و حواسش باشد که چقدر خوشبخت است. آدم باید بنشیند یک گوشه،  ستاره ها را بشمارد و خدا را شکر کند برای این همه. 

Shake it out/off

میخندم و میمیرم و جان میدهم صدهابار
میخندم و میمیرم از آن رفتنِ بی هنگامت 
میمیرم و تنگیِ نفس کارِ جدیدم شده است
میخندم و میمیرم اگر یکهو بیاید نامت


"خنده ی تلخِ من از گریه غم انگیز تر است"
گریه یِ تلخِ صدا دارِ تو که پیرم کرد
خنده ی تلخ تر از زهر من و گریه ی تو
همه دنیا را گرفت ازم، زمینگیرم کرد


چشم هایت میسوزد و برای قلبت جا نیست
نفست تنگ شده از اول نفس میگیری
یک نفر: دنیا که به آخر نرسیده  حالا!
یک نفر توی سرت: این دفعه را میمیری


رفته بودی و کسی میگفت اینجا زنده ام
رفته بودی و خانه ناگاه از مرگ پُر شد
یک نفر آن سوی دنیا در آغوشت خوابید 
یک نفر اینجا باز نانش آجر شد


نبودی و هوا بویِ جهانی می داد 
که نفس هاش همه امید به آهم دارد
رفتی و مرگ هزاران بار تنم را بوسید
از تو که بُریدم کاش زندگی نگاهم دارد


رفته ای و از حالا مرگ غمگین است
رفته ای و تا همیشه حرص میخوردم
"لعنتی من چرا هنوز بیدارم!"
باید من توی این شعر میمُردم

-Gimme the gun

+No! You gimme the gun!

-...

-What?

+what?

میخندم و میمیرم و جان میدهم صدهابار
میخندم و میمیرم از آن رفتنِ بی هنگامت 
میمیرم و تنگیِ نفس کارِ جدیدم شده است
میخندم و میمیرم اگر یکهو بیاید نامت


"خنده ی تلخِ من از گریه غم انگیز تر است"
گریه یِ تلخِ صدا دارِ تو که پیرم کرد
خنده ی تلخ تر از زهر من و گریه ی تو
همه دنیا را گرفت ازم، زمینگیرم کرد


چشم هایت میسوزد و برای قلبت جا نیست
نفست تنگ شده از اول نفس میگیری
یک نفر: دنیا که به آخر نرسیده  حالا!
یک نفر توی سرت: این دفعه را میمیری


رفته بودی و کسی میگفت اینجا زنده ام
رفته بودی و خانه ناگاه از مرگ پُر شد
یک نفر آن سوی دنیا در آغوشت خوابید 
یک نفر اینجا باز نانش آجر شد


نبودی و هوا بویِ جهانی می داد 
که نفس هاش همه امید به آهم دارد
رفتی و مرگ هزاران بار تنم را بوسید
از تو که بُریدم کاش زندگی نگاهم دارد


رفته ای و از حالا مرگ غمگین است
رفته ای و تا همیشه حرص میخوردم
"لعنتی من چرا هنوز بیدارم!"
باید من توی این شعر میمُردم