#Gishwhes2016


And the pain that rushes in for no reason.

But i knew that i was home when i looked into your eyes


حافظ!

مگر وقتی ازت پرسیدم عاشقش بشوم یا نه؛ نگفتی "بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم"؟ 

مگر نگفتی میشود دوستش داشت؟ عاشقش بود؟ عاشقش ماند؟

مگر نگفتی با همه فرق دارد؟ 

مگر نگفتم با همه فرق دارد؟

مگر وقتی که دستش را گرفته بودم دنیا سریعتر از قبل نمیچرخید؟ مگر وقتی دستش را ول کردم، دنیا برای لحظه ای، چرخیدن یادش نرفت؟ مگر صد بار از غرق شدن توی چشم هایش نجاتم نداد؟مگر قرار نبود خوب شود" آخرِ این قصه ی بد"؟مگر سوگل نگفت مثلِ فیلم ها به هم نگاه میکنید؟ 

مگر نگفتم our love is made for movie screens؟ 

مگر نگفتم یک نفر قرار است بیاید که زشتیِ آبان ها را قشنگ کند؟ مگر نگفتم کسی می آید که بغلمان کند و ولمان نکند و بد اخلاق نباشد؟ مگر نگفتم "همه ی داستانای قبلیمون فقط یه عالمه کسشر بودن واسه اینکه ما الان با هم باشیم"؟مگر نگفتم کسی می آید که دوستم داشته باشد؟

 مگر نگفت دوستم دارد؟

حافظ!

مگر وقتی پرسیدم "یه وخ به گا نریم؟!" نگفتی:

"اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد

من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم"؟

مگر همین بیت را سوگل با ذوق برایم نخواند؟ 

مگر دلم به همین بیت خوش نبود؟ 

مگر وقتی داشتم میرفتم، گریه ام نگرفت و سوگل بغلم نکرد؟ 

مگر سوگل فحشم نداد؟ 

مگر به ریشم نخندید؟ 

مگر نگفت "آخه این که عشق نیس!"؟

اما این عشق بود. چشم هایش عشق بود. دست هایش. آغوش، نگاهش، لب هایش، چشم هایش، چشم هایش، چشم هایش عشق بود. تمامَش عشق بود. تماممان عشق بود. یک عشقِ خیلی قشنگ که saintity اش را با باهم ماندن خراب کردیم! 

این عشق بود. سوگل قبولش نداشت. من قبولش داشتم. من قبولش داشتم چون توی چشم هایش که نگاه میکردم، مردمک چشم هایش طوری گشاد میشد که انگار میخواهد جهان را توی چشم هایش نگه دارد. من قبولش داشتم چون... 

چون....

چشم هایش...

Damn...your eyes...





So can you hear me, when i call your name?


با اینکه اسمشو میبینم قلبمو درد میاره، با اینکه اصا دیگی پلی اش نمیکنم و بش گوش نمیدم، پاکش نکردم از تو پلی لیستم.

چون یه عالمه خاطره و خنده و گریه س. چون بعدِ دو-سه سال، هیشکدومِ خاطره هامون به قصدِ کتک زدن و کشتنم جلو نمیان. چون حتی خاطره های بدِمونم خوبن.



وقتی میخواین آدما رو بذارین برین، یه جوری برین که به محضِ اینکه بوی عطرتون از روی تختِ خواب پرید، آدم نپره رو گوشیش و تک تک آهنگایی که یادتون میندازتشو پاک کنه.

اگه همه کاراتون غلطه/حالا که همه کاراتون غلطه، سعی کنین حداقل درست بذارین و برین.

مثِ نوژین باشین.

Happy break up you two


I'm so glad they broke up

I really didn't like his name :|


P.s: just in case you're still together, or you're gonna get back together, i lovvvvve his name :| [i lovvve your name man:|]

This is the last time

میگفتم میخواهم برای تو دختر خوبی بشوم. میگفتم میخواهم بیشتر بغلت کنم. طولانی تر ببوسمت. میگفتم میخواهم برایت دختر بهتری بشوم که حرص نخوری. که یک شبه فکر رفتن به سرت نزند. که از دستم حرص نخوری. که از دستم گریه نکنی. که اشکم را در نیاوری. 

میگفتم میخواهم برایت دختر خوبی شوم. که عاشق کسِ دیگری نشوی. که زنِ کس دیگری نشوی. که کس دیگری برایت لالایی نخواند و توی بغل کس دیگری خوابت نبرد. که یک شبه چمدانت را نبندی و پشتِ سرش هم در را.

میگفتم که برایت دختر خوبی خواهم شد. برایت شعر های قشنگ تری خواهم نوشتم. کمتر آویزانت خواهم شد. بیشتر دوستت خواهم داشت. بیشتر... 


میدانی مشکل ما کجا بود؟ 

تو نمیخواستی. تو دختر خوب نمیخواستی. تو شعر های قشنگ تر و آغوش های طولانی تر و نگاه های عاشقانه تر نمیخواستی. تو نمیخواستی برایت دختر خوبی بشوم. به قولِ مرجان، ما به شب خورده بودیم و نمیشد کاریش کرد.  ما به شب خورده بودیم و تو حسابی تبِ رفتن گرفته بودت و برایت مهم نبود که چقدر شعر های من عاشقانه باشند یا چقدر طولانی بغلت کنم. تو به شب خورده بودی و میخواستی نمانی چون یک دخترِ بهتر نمیخواستی. چون عشق نمیخواستی. چون دستت را داشتند از آن طرف میکِشیدند و هولت میکردند. چون من را نمیخواستی و باید میرفتی. 

تو نمیخواستی برای من دختر خوبی بشوی. 

که به امروز که میرسیم، خوبی هایت یادم نیاید. که از شدتِ نفرت، عذاب وجدان بگیرم. تو نمیخواستی برای من دختر بهتری بشوی. که به اینجا که میرسیم، پغ ازت متنفر نباشد. من ازت متنفر نباشم. سوگل ازت متنفر نباشد. نمیخواستی برای من دختر بهتری بشوی. که حالا خاطراتت حالم را به هم نزند. که از تو که حرف میزنم تهش خنده و فحش نباشد.

تو نمیخواستی برای من دختر بهتری بشوی.

و بعد از این همه وقت دوباره حمله کردی با چاقوهایت به مغزم تا تکه تکه اش کنی. 

تو برای من دختر خوبی نشدی. تو برای من زخم و درد و آسپرین و گریه و قلب درد و خاطراتِ بد شدی. تو برای من دخترِ خوبی نشدی چون از اولش آمده بودی تا برای من دخترِ خوبی نباشی.




این آخرین باری بود که به تو فکر کردم. برایت نوشتم و خاطره های زشتت را توی مغزم راه دادم. 

همشم تخصیر دُکیه :|

فاک یو.

:)