خب مثن اگه الان تولدش نبود که من یادم نمیومد دهِ آبانه امروز :| خدا را شاکرم که وقتی فهمیدم ده آبانه، ده آبان تموم شده بود.

و نیز خدا را شاکرم که همه ی نحسی هاشو توی یه روز جمع میکنه و بینِ روزای مختلف پخششون نمیکنه :| 

همچنین لازمه بگم که هیچ گهی نخوردیم واسه هالووین و رفتیم سانفرانسیسکو و اونجا هم هیچ گهی نخوردیم (به جز مرغ:|) و نشد پاندا شم. و ارشیا منو نبرد trick or treat و اصن آی هَو نو آیدیا که این همه حالِ تخمیِ من واسه ی تاریخ زیبای امروزه یا پریودمه یا هردو یا هیشکدوم :| 

و در پایان اصن نمیدونم چرا اینا رو اومدم نوشتم. (چرا خوبم میدونم. چون هیشکی نیس که بش بگم اینا رو. فاک یو اختلاف ساعت:|) 

ولی بستنیای کامبیز خیلی خفن بود.

ولی بابا رو پیچوندم.

ولی ارشیا نایس شد آخر شب.

ولی رنگِ موعام سبز نشد.

ولی کامبیز -به آکوارد ترین شکل- بغلم کرد.

(کامبیز اولین کسیه که بغلم کرده در تمامِ این مدت)

ینی میخام بگم خیلیم بد نبود امروز.

یه کم بد بود فقط.

اصن ببند بریم بابا.

نظرات 1 + ارسال نظر
پغ چهارشنبه 12 آبان 1395 ساعت 22:40

I don't even have a fuckin kaambiiiiz to hug me :|

You'll find your own kambiz -_- badeshm you have a lot of people to hug -_-

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.