چرا لاو استوری ها انقدر غم انگیز تمام میشوند؟ اصلا چرا تمام میشوند؟
مهم نیست لاو استوریمان سه ماه طول کشیده باشد یا یک عشقِ عمیقِ پنج ساله باشد یا دوست پسرمان را از چهارمِ دبستان زیر نظر کرده باشیم. مهم نیست دیت هایمان را توی چارباغ رفته باشیم یا توی نمیدانم کدام کافه ی تهران یا توی خانه ی دوست پسرمان. مهم نیست فرست کیسمان کجا بوده باشد یا اصلا فرست کیس داشته باشیم یا نه.
ته تهش لاو استوریمان را یک چیزی یا یک کسی به گند میکِشد. ته تهش دلمان میشکند و اشک میریزیم و گریه میکنیم و دو ماه بعدش که خوب به حماقت هایمان و به دلتنگی هایمان خندیدیم حالمان خوب میشود.
لاو استوری ها همین اند. حداقلش لاو استوری های ما همین اند. قرار نیست عشاقِ تاریخ باشیم یا به قولش دو تا کفترِ عاشقی که تا تهش کنارِ هم میمانند و برای هم میمیرند. قرار نیست ورد زبان ها شویم. قرار نیست از داستان عشقمان کتاب چاپ کنند. قرار نیست فیلم بسازند ازمان. قرار نیست هپیلی اِوِر عفتر زندگی کنیم. مگر سیندرلاییم؟
ما سیندرلا نیستیم. ما پرنسس نیستیم. لاو استوری های خوب را پرنسس های خوشبخت دزدیده اند. خدا لاو استوری ها را به آن ها داده و چند تا بیچِ گود فور ناتینگ که اضافه امده را پرت کرده توی زندگی ما. ما لاو استوریِ واقعی نداریم. ما عشقِ حقیقی نداریم. ما بوسه ی نیمه شب نداریم که کل روز دلمان را بهش خوش کنیم. ما پرنسس نیستیم. ما پرنسس نداریم. ما چند تا بیچِ زشتِ فضول داریم که حوصله شان وسطِ داستان سر میرود و تصمیم میگیرند لاو استوری مان را به پرنسس ها پس بدهند. عشق های سه ماهه و پنج ساله و چهارم دبستانی ما دروغ اند. اگر دروغ نبودند مگر میشد حالمان انقدر خوب شود؟ مگر میشد بخندیم به عشق های سه ماهه و پنج ساله مان؟ مگر میشد حالا اینجا باشیم و هرچیزی که ما را یادِ عشقِ سابقمان می اندازد حالا خنده مان بیندازد؟
خوشا به ما که قوی ترین هاییم.
خوشا به ما که هپی اندیگمان "به تخمم" و "برو بابا" است.
لاو یو.
بعدا نوشت: but nothing ever really ends. Does it?
بیشترین ارتباطو با همین پسته برقرار کردم تو زندگیم :)) و مچکرم ک یاداوریش کردی
خاعش میکنم که یادآوریش کردم :))